لوگو تایپ
Interstellar

بهترین فیلم های علمی تخیلی

بهترین فیلم‌ های علمی تخیلی قرن ۲۱

فیلم blade runner 2049

از آغاز قرن تاکنون، اتفاقات زیادی رخ داده است. ما در Den of Geek قطعاً شاهد تغییر و رشد صنعت فیلم، پذیرش پخش آنلاین، و گرایش به سمت مالکیت معنوی بوده‌ایم. با وجود تغییرات مداوم در حال حاضر، علاقه ما به آینده همچنان بی‌وقفه باقی مانده است.

چه رویاهایی ممکن است در ۱۵ سال، ۳۰ سال، یا صد سال آینده با پیشرفت تکنولوژی و بازنگری در رابطه آن با بشریت تحقق یابد؟ اگر ۲۰ سال پیش به جمعی از علاقه‌مندان می‌گفتید که دهه ۲۰۲۰ دنیایی پر از گوشی‌های هوشمند و تبلت‌ها، دموکراسی‌های شکل‌گرفته توسط شبکه‌های اجتماعی، و چیزی به نام “تیک‌تاک” خواهد بود، ممکن بود فکر کنند که شما یک فیلم علمی تخیلی نوشته‌اید. با این حال، در همین تغییرات، برخی داستان‌های علمی تخیلی بسیار خوبی به وجود آمدند، هم در قالب بلاک‌باسترهای هالیوودی بزرگ و هم فیلم‌های نمادین و کم‌تر شناخته‌شده.

به همین دلیل، ما نظرسنجی کاملی از کارکنان خود انجام دادیم تا بهترین فیلم‌های علمی تخیلی که تاکنون در قرن ۲۱ منتشر شده‌اند را تعیین کنیم…

Minority Report (2002)

فیلم Minority Report (2002)

در یکی از جسورانه‌ترین آثار اسپیلبرگ تا به حال، او به آثار فیلیپ ک. دیک پرداخته است. تام کروز نقش جان اندرتون را بازی می‌کند، که بخشی از یک واحد نخبه است و مسئول جلوگیری از قتل‌ها پیش از اتفاق افتادن آنهاست، به دلیل توانایی‌های متقابل‌گرایی انسان‌های پیش‌بینی‌شده به نام پریکاگ‌ها که می‌توانند آینده را ببینند. اما اندرتون خود را به اتهام قتلی که هنوز مرتکب نشده است می‌یابد و باید به دنبال آن فرار کند.

علاوه بر اینکه در این فیلم هیجانی، تعقیب و گریز شدید است، “Minority Report” یک جهان نزدیک‌آینده عمیقاً ناامن و فراگیر ایجاد می‌کند و به موضوعاتی از جمله تعیین‌شدگی، دخالت دولت و نفوذ رسانه‌ای به زندگی روزمره پرداخته است. که فیلم را همچنان موضوع‌محور می‌کند.

Signs (2002)

ام‌نایت شیامالان در اوایل دهه 20 پس از حس ششم و Unbreakable در اوج قدرت داستان سرایی خود بود، اما این Signs است که هنوز به عنوان بهترین اثر او از آن دوران برجسته است. اگرچه داستان فیلم در زمان حال اتفاق می‌افتد، داستان صمیمی شیامالان در مورد تهاجم بیگانگان می‌خواهد ما را به هیستری یوفوهای دهه 50 بازگرداند. حلقه‌های کشتزار، توطئه‌های تئوریکاهای آلومینیوم، وحشت پخش شده از طریق پخش اخبار و شایعات، و یک منظره واقعاً وحشتناک. که هنوز تا به آن فکر کنیم ما را سردرگم می کند.

Signs (2002)

در مرکز، گراهام هس مل گیبسون قرار دارد، کشیشی که پس از مرگ همسرش ایمان خود را از دست داده است. این فیلم از طریق هدایت گراهام در این تراژدی شخصی و همچنین لحظه‌ای بی‌سابقه در تاریخ بشر است که به موضوع سنگین‌تر خود می‌پردازد: آیا خدا وجود دارد؟ و اگر چنین است، آیا او واقعاً گوش می دهد؟ شیامالان واقعا نمی تواند به این سوالات شما پاسخ دهد. اما او شواهد بسیار جذابی را برای شخصیت هایش ارائه می کند.

Eternal Sunshine of the Spotless Mind (2004)

فیلم Eternal Sunshine of the Spotless Mind (2004)

این شاهکار یکی از بسیار فیلم هایی است که من آن‌ها را فیلم‌های علمی تخیلی «پنهان» می‌نامم. داستان‌هایی که در آن عنصر علمی تخیلی، اگرچه بسیار مهم است، اما به طرز ماهرانه‌ای در خطوط داستانی غیرژانری ادغام شده است. در این مورد، گزینه پاک کردن خاطرات شخص از طریق یک روش علمی، چارچوبی را برای داستانی در مورد خاطره و عشق فراهم می‌کند که در آنچه در مورد روابط می‌گوید تند، دلخراش و عمیق است.

کارگردانی تکه تکه میشل گوندری با جواهر مهندسی معکوس فیلمنامه چارلی کافمن مطابقت دارد. در حالی که کیت وینسلت و به خصوص جیم کری به عنوان زوج آسیب دیده احساسی بی عیب و نقص هستند که تصمیم می گیرند یکدیگر را فراموش کنند. حتی اگر خاطرات آنها مانند پیام هایی از یک بعد ارواح باقی بماند.

War of the Worlds (2005)

سومین نمایش علمی تخیلی اسپیلبرگ در هزاره تاریک‌ترین بازی او تاکنون بود، بازگویی امروزی رمان برجسته اچ‌جی ولز که توانست تا حد زیادی به کتاب وفادار باشد. از جمله تجسم سه‌پایه‌های بیگانه نزدیک به توصیف ولز. در حالی که استفاده از آن به عنوان استعاره ای برای ترس و وحشتی که پس از 11 سپتامبر بر کشور حاکم شد است.

War of the Worlds (2005)

تام کروز به عنوان یک مرد معمولی که با نیروها و شرایطی که فهمشان برای او خارج از تصور است، دقیقاً مناسب عمل کرده است، در حالی که همچنین نقش معمول اسپیلبرگ را به عنوان پدری که مسئولیت پذیری ندارد را بر عهده دارد. تصاویری از این فیلم مانند افرادی در حال دویدن که در خیابانها تبخیر می‌شوند، یک قطار در حال سوختن که به سرعت در حال حرکت است و یک رودخانه شبیه به کابوس که پر از جسدهای مرده است از ترسناک‌ترین تصاویری هستند که اسپیلبرگ تاکنون به تصویر کشیده است.

V for Vendetta (2006)

فیلم V for Vendetta (2006)

از زمان جورج اورول و ری برد بری، داستان های علمی تخیلی قلمروی عالی برای کشف وحشت واقعی زندگی خودکامگی، حکومت ظالمانه، و فرسایش آزادی های مدنی بوده است. و با اقتباس آزادانه از رمان گرافیکی آلن مور و دیوید لوید، V for Vendetta، واچوفسکی‌ها بروزرسانی هیجان‌انگیز و مؤثری از این مفهوم برای قرن بیست و یکم ارائه کردند.

V for Vendetta که در سایه سال‌های جنگ علیه ترور منتشر شد، بریتانیایی را تصور می‌کند که به دلیل ترس از تروریسم و ​​گروه‌های اقلیت، آزادی خود را تسلیم کرده و در نتیجه به یک حزب راست‌گرای ستیزه‌جو اجازه داده است که قدرت را در دست بگیرد. این تا زمانی است که یک مبارز آزادی با روش های اخلاقی مبهم به نام وی (هوگو ویوینگ) کمپین ناآرامی های مدنی را راه اندازی می کند و حتی زن جوان ترسیده (ناتالی پورتمن) را مجذوب هدف خود می کند.

Children of Men (2006)

با وجود اینکه در نمایش اولیه نتوانست مخاطبان را جذب کند، فیلم “Children of Men” همچنان به عنوان یکی از بهترین فیلم‌های دهه 2000 و یکی از بهترین آثار علمی تخیلی شناخته می‌شود. کلایو اوون هرگز بهتر از این نبوده است، به عنوان یک کارمند مدنی خسته به نام تئو، که باید یک زن جوان با یک راز را در میان آشوبی که اطرافشان را فرا گرفته، در آخرین تلاش برای امید و بقا هدایت کند.

Children of Men (2006)

از طراحی تولید چشمگیر تا سکانس‌های تک‌برداشتی خیره‌کننده، پر از اندوه، ناامیدی، زیبایی و در نهایت ایمان به شفقت انسانی، “فرزندان بشر” 10 سال پس از اکرانش همچنان یک کلاسیک ویرانگر باقی می‌ماند.

Sunshine (2007)

Sunshine (2007)

سان شاین بیچاره، همیشه دست کم گرفته شده است. سومین همکاری بین دنی بویل کارگردان و الکس گارلند، رمان‌نویس و فیلم‌نامه‌نویس، یک ملودرام فضایی واضح، پرتنش و جذاب است که در آن تیمی از دانشمندان باید به سمت خورشید پرواز کنند و یک دستگاه هسته‌ای بکارند که به ستاره در حال مرگ کمک می‌کند دوباره شعله‌ور شود و بشریت را نجات دهد.

تأثیرات روانی این سفر به زودی مشکلاتی را به همراه می‌آورد. کیلین مورفی و کریس ایوانز که بعدها به کاپیتان آمریکا معروف شد، در راس یک گروه قوی قرار دارند که توانسته‌اند از شخصیت‌های نسبتاً ضعیف خود شخصیت بیابند. جلوه‌های بصری و حس ترس قریب‌ الوقوع در این فیلم در بالاترین سطح قرار دارد. Sunshine مقدار زیادی از فیلم‌هایی مانند، Alien، Dark Star و Silent Running وام گرفته است، اما آن‌ها را در ترکیبی جدید راضی‌کننده و گهگاه شگفت‌انگیز ترکیب می‌کند.

Cloverfield (2008)

کلاورفیلد با قابلیت تماشای بی پایان همچنان اوج فیلم هیولاهای علمی تخیلی مدرن است. نسخه اصلی فیلمی است که به طرز قابل ملاحظه‌ای برگرفته از اضطراب ما پس از 11 سپتامبر است، با دوربین ماهرانه کارگردان مت ریوز که هرج و مرج تصادفی را که وقتی یک هیولای دریایی غول‌پیکر تصمیم به بازدید از شهر بزرگ می‌گیرد، در سطح خیابان به تصویر می‌کشد. ریوز می‌داند چه زمانی روی ترس و اندوه سوژه‌هایش زوم کند، اما همچنین نماهای پرفروش بزرگی را که از یک فیلم کایجو انتظار دارید، در پرده سوم ارائه می‌کند.

فیلم Cloverfield (2008)

طرح داستان «دختر را نجات بده، از شهر فرار کن» جای خود را به مسابقه‌ای سریع در شهری تحت محاصره نیرویی می‌دهد که در ابتدا احساس می‌شود ناشناخته است و این تجربه را بیش از پیش ترسناک و سرگردان می‌کند. به طور هوشمندانه، ریوز در ابتدا فقط تکه‌هایی از آنچه در حال وقوع است و آنچه پشت آن است را به ما می‌دهد. فیلم می‌داند که حتی واقعاً نیازی به نشان دادن هیولا برای تپش قلب ندارد.

District 9 (2009)

District 9 (2009)

نویسنده و کارگردان اهل آفریقای جنوبی، نیل بلومکمپ، پس از کار به عنوان یک هنرمند جلوه‌های ویژه برای حدود یک دهه، با اولین فیلم بلند خود که توسط پیتر جکسون تهیه شده و بر اساس یک فیلم کوتاه که بلومکمپ چند سال قبل ساخته بود، به طور ناگهانی به شهرت رسید. در این فیلم، ساکنان یک سفینه فضایی بیگانه که بر فراز ژوهانسبورگ ظاهر می‌شود، در یک کمپ بازداشت به نام ناحیه 9 محبوس می‌شوند.

برنامه‌های هر دو طرف – توسط دولت برای جابجایی “میگوها” و توسط بیگانگان برای بازگشت به کشتی خود – به اشتباه می‌افتد. به عنوان یک بوروکرات ناتوان (شارلتو کوپلی) که عملیات دولتی را رهبری می کند، به دلیل قرار گرفتن در معرض سوخت بیگانه، به طور ناخواسته شروع به جهش به “میگو” می کند.
شهرت منطقه 9 به‌عنوان یکی از بهترین فیلم‌های علمی تخیلی دهه 2000 که به‌صورت نیمه‌ مستند فیلم‌ برداری شده و از ابتدا تا انتها به‌طور بی‌وقفه فیلم‌برداری شده است. مانند تمام فیلم‌های علمی تخیلی بزرگ، این فیلم از پیش‌فرض خود برای دست زدن به نژادپرستی، بیگانه‌هراسی، حقوق بشر (یا موارد دیگر) و جداسازی استفاده می‌کند و تاریخ شرم‌آور آپارتاید خود آفریقای جنوبی در پس‌زمینه نهفته است. کوپلی که تا این لحظه نیز ناشناخته بود، عملکرد فوق‌العاده‌ای به عنوان Wikus غم‌انگیز ارائه می‌کند. حیف که از آن زمان تاکنون هیچ کاری به این خوبی انجام نداده است.

Moon (2009)

دانکن جونز به خوبی می‌داند چگونه ورودی تاثیرگذاری داشته باشد. اولین فیلم بلند او در سال ۲۰۰۹، یک کاوش تاریک از تنهایی و معنای انسان بودن است. سم راکول با بازی درخشان خود در نقش سم، تنها اپراتور یک تأسیسات استخراج معدنی در ماه که دچار دیدهای غیرقابل توضیحی می‌شود، برجسته می‌شود. همانطور که مشخص می‌شود، چیزهای زیادی برای سم وجود دارد که باید درباره وضعیت واقعیت خود سؤال کند، و “Moon” این مسئله را با نوعی لذت تنش‌زا و عصبی کاوش می‌کند.

فیلم Moon (2009)

بدون ورود به جزئیات داستان، فیلم “ماه” به‌طور مجازی یک نمایش تک‌نفره برای سم راکول است. زیرا بیشتر شخصیت‌های دیگر فقط روی صفحه نمایشگرها ظاهر می‌شوند و یا به صورت صداهای بی‌جسم حضور دارند. اگر آن را ندیده‌اید، این فیلمی است که نباید از دست بدهید حتی با وجود لحظات سنگینش، بارها و بارها قابل تماشا است.

Inception (2010)

Inception (2010)

“Inception”، یکی از فیلم‌های علمی تخیلی برجسته کریستوفر نولان در طی ۱۵ سال گذشته است. این فیلم کمتر به علم سختی که درباره موضوع انتخابی خود، یعنی خوابگرایی واضح، وجود دارد توجه دارد. بلکه از “منطق خواب” به عنوان پس‌زمینه‌ای استفاده می‌کند تا یکی از پرطرفدارترین و پیچیده‌ترین فیلم‌های جذب مخاطب را ایجاد کند. در نهایت، “Inception” یک فیلم سرقت است که از ساختار و شکل روایتی برای بازتاب و انعطاف بیشتر استفاده می‌کند. به همان نحوی که در صحنه‌های مشهوری از شهر پاریس به هم پیچیده می‌شود.

اینسپشن که چیزی شبیه یک مانیفست سینمایی برای نولان است، بیانیه ای تمثیلی در مورد اینکه چگونه یک کارگردان گروهی را گرد هم می آورد تا ایده هایی را در سر کوچک شما جاسازی کند، ارائه می دهد. بنابراین، جادوی فیلم این است که چنین پخش‌هایی هرگز احساسی پرمدعا یا سنگین نمی‌کنند. بلکه در پس‌زمینه یک فیلم اکشن هیجان‌انگیز قوی محو می‌شوند که هرگز از بین نمی‌رود. این یکی ترجیح می‌دهد به جای آن از مخاطب بخواهد که در جریان بماند. زیرا از «نفوذ رویا» برای ایجاد یک ماجراجویی هزارتویی استفاده می‌کند که می‌تواند هر زمان که قطار در خیابان‌های شهر یا راهروی هتل روی محور ۶۰ درجه می‌چرخد، به همان اندازه گیج‌کننده باشد.

Attack the Block (2011)

فیلم علمی تخیلی که جان بویگا، ستاره آینده جنگ ستارگان را روی نقشه قرار می دهد، بی شک بهترین فیلم اوست. بویگا در نقش موزس، رهبر یک باند خیابانی در جنوب لندن بازی می‌کند که قرار است در شب گای فاکس دردسر ایجاد کند. و اوه، آیا وقتی یک شهاب سنگ در محله آنها سقوط می کند، مشکل پیدا می کنند؟ آن هم شهاب سنگی که معمولی نیست. هنگامی که یک بیگانه بیرون می‌آید و به موسی حمله می‌کند، باند آن موجود را تعقیب کرده و می‌کشد و پیروزی خود را بر جسد پوسته‌دارش جشن می‌گیرد. این یک اشتباه بزرگ است.

فیلم Attack the Block (2011)

“Attack the Block” به یک فیلم هیجان انگیز اکشن تبدیل می‌شود. زیرا از آن نقطه به بعد، موزس (جان بویگا)، پست (الکس اسمیل)، دنیس (فرانز درامه)، جروم (لئون جونز) و بیگز (سایمون هوارد) به وسیله‌ی یک تهاجم بیگانه به وسط یک نبرد پرتنش وارد می‌شوند و باید با هم همکاری کنند تا از موجوداتی که برای کشتن آنها به اقامتگاه خود آمده‌اند، دفاع کنند. جودی ویتاکر، که پیش از “دکتر هو” بود، و نیک فراست (شان از مردگان متحرک) هم به نبرد پیوسته‌اند. همانطور که ممکن است انتظار داشته باشید، فیلم در نهایت بیشتر از شکست دادن این بیگانه‌هاست و کارگردان و نویسنده جو کورنیش مسائل نژاد پرستانه و نابرابری را در جوامع فراموش شده لندن مطرح می‌کند. بدون شک، این فیلم به جان بویگا، بازیگر استعدادمند، موارد عمیق و معنادارتری ارائه می‌دهد که هرگز در سه‌گانه فصل دوم وجود نداشته است.

Prometheus (2012)

Prometheus (2012)

این بازگشت به فرانچایز بیگانه از سوی ریدلی اسکات که در سال ۲۰۱۲ منتشر شد، همچنان افراق‌آمیز است. اما “پرومتئوس” ارائه‌دهنده‌ی بسیاری از لمس‌های بصری شگفت‌انگیز و ایده‌های وحشتناکی است که حتماً ارزش دیدن دارد. حتی اگر با آن همخوانی نداشته باشید، بی‌شک لذت‌های واقعاً نگران‌کننده‌اش را فراموش نخواهید کرد.

“پرومتئوس”، یک پیش‌داستان برای فیلم “بیگانه” است که با بازیگرانی چون نومی راپاس، مایکل فاسبندر، ایدریس البا و شارلیز ترون، از یک توزیع بازیگری قابل تحسین برخوردار است. فیلم در قرن ۲۱ام و درباره‌ی خدمه‌ی یک فضاپیمای نام‌آشنا است که دنبال یک نقشه‌ی ستاره‌ای هستند که به تازگی در زمین کشف شده است. به نظر می‌رسد این نقشه توسط یک فرهنگ باستانی جذاب قرار داده شده است. برخی از اعضای خدمه فکر می‌کنند که این نقشه آن‌ها را به مبدأ نژاد ما خواهد رساند و شاید به برخی از سوالات فلسفی که مدام برای بشر پیچیده است، پاسخ دهد. البته، وقتی به نهایت رنگین کمان می‌رسند، توقع سادگی وجود ندارد، اما ترسناکی بسیاری از نظر فیزیکی و احساساتی وجود دارد.

Looper (2012)

ریان جانسون، فیلمساز، پنج سال قبل از نوشتن و کارگردانی «جنگ ستارگان: آخرین جدای»، موفقیت‌های علمی تخیلی خود را در مقیاسی کوچکتر با «لوپر» ایجاد کرد که سرشار از عشق خالص به داستان‌های علمی تخیلی است. جو (با بازی جوزف گوردون-لویت) یک قاتل قراردادی یا لوپر برای یک سندیکای جنایی کانزاس سیتی در سال 2044 است. از آنجایی که فناوری ردیابی در آینده دفع اجساد را غیرممکن می کند، نسخه 2074 سندیکا قربانیان را به سال 2044 می فرستد تا جو از آنها مراقبت کند.

فیلم Looper (2012)

این یک شغل ساده است. جز یک مشکل که لوپرهای سال ۲۰۷۴ به گذشته خود برای از بین بردنشان ارسال می‌شوند، که در نهایت “حلقه‌ی آنها را بسته” می‌کند. شخصیت آینده جو توسط بروس ویلیس بازی می‌شود و وقتی نوبت او در مقابل تفنگ ساچمه‌ای بزرگ می‌رسد، قصد ندارد بی‌صدا برود. این یک ساختار به اندازه کافی قوی برای هر مفهوم علمی تخیلی است. اما لوپر صرفاً به فرضیه “آیا نسخه آینده خود را به خاطر یکسری پول بکشید” راضی نیست. این فیلم در جهت‌های غیرمنتظره و شگفت‌انگیزی پراکنده می‌شود و زیست‌شناسی پیشرفته انسانی را در مرز فراطبیعی قرار می‌دهد و فضا را برای اجرای فوق‌العاده امیلی بلانت باز می‌کند.

Snowpiercer (2013)

Snowpiercer (2013)

بونگ جون هو، کارگردان کره‌ای، با یکی از برجسته‌ترین الگوریتم‌های اجتماعی قرن حاضر، سیستم طبقه‌بندی جوامع سرمایه‌داری را به طور خشن در “اسنوپیرسر” به تصویر می‌کشد. این داستان درباره‌ی آنهایی است که موفق به سوار شدن در قسمت جلوی قطار می‌شوند… و آنهایی که محکوم به قسمت عقب هستند.

جلوی قطار افراد ثروتمندی زندگی می‌کنند که وقتی اجازه می‌دهند دنیا بسوزد (یا یخ بزند) پول خرید بلیط درجه یک را داشتند. قسمت عقب، دیگران زندگی می‌کنند. کارگران فقیر که به آن‌ها گفته شده که باید سپاسگزار باشند که زغال معدنی را که موتور مقدس را می‌راند، بکشند. آنها در همین حال بازیافت زباله‌های خودشان را می‌خورند. در این بین، کریس اوانز باور دارد که اگر بتواند انقلابی را رهبری کند، وقتی در جلوی قطار باشند، همه چیز تغییر خواهد کرد. اما میان گروه ایده‌آلیست‌های او و ثروتمندان، افراد میانه‌رویی همچون تیلدا سوینتون وجود دارند که به آرامی با آن‌ها مقابله می‌کنند. خشونت رخ می‌دهد، همانطور که فهم سرد این واقعیت نیز نمایان می‌شود که تا زمانی که نیاز به بالا وجود داشته باشد، هیچ چیز تغییر نخواهد کرد.

Gravity (2013)

گاهی احساس می‌شود که مردم فیلم «Gravity» از آلفونسو کوارون، کارگردانی که در سال ۲۰۱۳ هفت جایزه اسکار به‌همراه جوایزی برای کارگردانی، عکاسی و افکت‌های بصری برده است، را فراموش کرده‌اند. شاید این به دلیل این است که «Gravity» به شکل بی‌نظیری در سینماها به عنوان یک نمایشی چشمگیر و غوطه‌ور کننده پخش شد که به طور طبیعی نیاز به دیدن آن در صفحه بزرگ دارد، و حتی در فرمت سه‌بعدی!

فیلم Gravity (2013)

و بر خلاف بسیاری از فیلم‌های دیگری که در طی دوران بزرگ‌شدت ۳D اوایل دهه ۲۰۱۰ شامل آن بودند، سه‌بعدی «Gravity» واقعاً کار کرد. به طوری که بینندگان احساس می‌کردند باید پشت ردیف‌های بعدی پناه ببرند تا از تیراندازی مداری فرار کنند. اما Gravity همچنین مواد زیادی را برای همراهی با این سبک به ارمغان آورد. بهترین بازی حرفه‌ای از ساندرا بولاک در نقش فضانوردی که در مدار زمین گیر کرده و مجبور می‌شود از طریق سناریوهای دلخراش مرگ یا زندگی یکی پس از دیگری بداهه‌پردازی کند، بسیار جذاب است. زیرا بولاک تقریباً به طور کامل فیلم را به تنهایی حمل می‌کند. اما همچنین جورج کلونی به‌طور کاملاً مناسب به عنوان همکار او انتخاب شده است و با بهره‌گیری از طنز خفیف خود، تا حد نامحدودی سرما و بی‌رحمی، فیلم را تحمل می‌کند. این ترکیب استادانه‌ای در یک فیلم به همتا است.

Her (2013)

Her (2013)

فیلم چهارم اسپایک جونز به عنوان کارگردان (و اولین فیلم او به عنوان یک نویسنده فیلمنامه مستقل) یک نگاه نرم، ملایم و در عین حال تیز به روابط انسانی در دوران فناوری‌های پیشرو دارد. تئودور، که شغلش نوشتن نامه‌های شخصی برای افرادی است که قادر به انجام آن نیستند، پس از پایان ازدواج خود با کاترین، در حال افسردگی و تنهایی است. زمانی که او یک سیستم عامل جدید را در خانه نصب می‌کند، یک دستیار مجازی به نام سامانتا (با صدای اسکارلت جوهانسون) که برنامه‌ریزی شده است که به تدریج تکامل یابد شروع به یک رابطه صمیمانه می‌کنند. حتی در حالی که سامانتا آغاز به پیشرفت به‌فراتر از فهم انسانی می‌کند.

بیشتر از هر زمان دیگری، فیلم Her تصویری از تئودور و سایر انسان‌ها در داستان را به عنوان افراد گم‌شده نشان می‌دهد. افرادی که در یک جهانی که فناوری ادامه دارد تا ما را از هم جدا نگه دارد، قادر به برقراری ارتباط عاطفی با یکدیگر نیستند. داستان عشق بین تئودور و سامانتا به طور قابل اعتماد توسعه یافته است. و مراحل نهایی توسعه سامانتا نشان دهنده‌ی قلمروهای ناشناخته از آگاهی هستند که تنها می‌توانیم حدس بزنیم. این یک اثر شگفت‌انگیز، اندوهگین و جذاب علمی تخیلی اصیل است.

Under the Skin (2013)

گاهی اوقات ژانر علمی تخیلی مکان مناسبی برای کشف دنیاهای جدید عجیب، نژادهای بیگانه و فناوری آینده است. Under the Skin برعکس عمل می کند. در نگریستن به بشریت از منظر موجود فرازمینی قاتل اسکارلت جوهانسون، این ما هستیم که عجیب هستیم. شاهکار هنری منحصر به فرد جاناتان گلیزر، بر اساس رمان میشل فابر، تقریباً 10 سال بود که در حال ساخت بود. جوهانسون که در اطراف اسکاتلند فیلمبرداری می شود، نقش یک زن مرموز را بازی می کند که مردان را اغوا می کند و آنها را به داخل ون خود می کشاند.

Under the Skin (2013)

بسیاری از مردانی که او به دام می‌اندازد، بازیگر نبودند. اما غیرنظامیان با دوربین‌های مخفی داخل ون شکار شدند و فقط بعد از آن گفتند که در یک فیلم حضور داشتند. این روند واقعیتی را ایجاد می کند که به عجیب بودن ذاتی فیلم می افزاید. ما به این فکر نمی کنیم که چگونه ممکن است رفتار کنیم، بلکه به این می پردازیم که واقعاً افراد واقعی چگونه رفتار می کنند. «Under the Skin» غنی و پیچیده است و یک دستاورد شگفت‌انگیز است. یک فیلم که زیبایی خودگردان انسانی را از طریق “لوبیا با نون” و “تامی کوپر” به تصویر می‌کشد. و طبیعت دردناک و غیرمنطقی عشق را از طریق یک دنباله ناگهانی وحشتناک در یک ساحل طوفانی، و ظلمی که انسانیت قادر به آن است را از طریق یک حادثه خشن و نهایی به تصویر می‌کشد.

Guardians of the Galaxy (2014)

فیلم Guardians of the Galaxy (2014)

در طول دوره بسیار موفق فیلم‌های دنیای سینمایی مارول (MCU) که شامل ۲۷ فیلم است، تعداد کمی از کارگردانان اجازه داشتند که یک دیدگاه بسیار شیک را اجرا کنند. MCU درباره گفتن داستان‌ها به خوبی و به طور کارآمد است، اما گاهی اوقات “شیک‌بازی” به نفع “داستان” قربانی می‌شود. آنگاه جیمز گان با فیلم اول نگهبانان کهکشان (Guardians of the Galaxy) آمد. یک فیلم به اندازه‌ی بسیار متفاوت از سایر فیلم‌های MCU بود که تقریباً باور کردنی نیست که بخشی از همان فرنچایز باشد.

گان به طرفداران یک اپرا فضایی واقعی و قدیمی با اسطوره‌ای‌های علمی تخیلی با ظرافتی که توسط طرفداران سه‌گانه اصلی جنگ ستارگان و دوره دکتر هو تام بیکر دوست داشته می‌شود، پیشنهاد کرد. با اضافه کردن رنگ‌هایی که در فلش گوردون مایک هاجز کاملاً در جای خود نبودند. وقتی که این کافی نبود، گان یکی از موسیقی‌های بی‌نظیر سال‌های اخیر را آماده کرد، پر از آهنگ‌های محبوب رادیویی، پاور پاپ و گلم راک… و اطمینان حاصل کرد که برای پخش این آهنگ‌ها در داخل فضاپیماها دلیل داستانی وجود داشته باشد. البته، این فیلم پر از شخصیت‌ها، مکان‌ها و مفاهیم کمیک‌های مارول است. اما قبل از این فیلم، گروت، راکت، گامورا، دراکس و استار لرد به اصطلاح نام‌های معروفی نبودند. حالا، به لطف این برش دلنشین علمی تخیلی، این شخصیت‌ها به محبوبیت خانواری رسیده‌اند، بدون اینکه یک ابرقهرمانی در دیده‌ی همه قرار بگیرد.

Edge of Tomorrow (2014)

«Edge of Tomorrow» یکی از فیلم‌هایی است که حلقه‌های زمان را به نمایش می‌گذارد و برای ژانر علمی تخیلی منبع ثروتمندی از شخصیت‌هاست. این فیلم به ماجراهای سرباز ارتش آمریکا، ویلیام کیج (تام کروز) می‌پردازد. که در میان یک جنگ آینده‌نگر برای نجات زمین از بیگانگان زرنگ، به تقویت قدرت‌های ذهنی و جسمی خود در طول حلقه‌های زمان مجبور می‌شود.

Edge of Tomorrow (2014)

این فیلم از دست نوشته کریستوفر مک‌کواری و کارگردانی داگ لیمن برخوردار است. با وجود اینکه پایان فیلم در حین فیلم‌برداری نوشته شده و به عنوان بخشی کمتر موفق از این اثر شناخته می‌شود، به عنوان یک جواهر علمی تخیلی اکشن‌پرداز شناخته می‌شود. بازی تام کروز به عنوان کیج بی‌پناه و بازی امیلی بلانت به عنوان سرجنگ ریتا وراتاسکی، که به زور وارد و مستمر بر او فشار می‌آورد تا او شایسته شود، لذت بخش است.

Interstellar (2014)

فیلم Interstellar (2014)

در حماسه فضایی کریستوفر نولان کیفیت عجیب و غریبی وجود دارد که تا حدود یک دهه پس از آن همچنان به یاد می‌ماند. Interstellar به عنوان معمایی ترین و پرمعناترین فیلم فیلمساز خود، زمان و گرانش خود را خم می کند تا در مورد عشق بین پدران و دختران صحبت کند.

البته در Interstellar چیزهای بیشتری از این اتفاق می افتد. این یک افسانه سکولار آخرالزمان است که آینده‌ای را تصور می‌کند که در آن بشریت مجبور می‌شود خود را با سازگاری با زندگی در میان ستاره‌ها نجات دهد. و این ایده را در یک ماجراجویی قدیمی ایجاد کند که باعث افتخار ژول ورن شود. در اینجا مجموعه‌ای از دانشمندان را داریم که غرق در تحقیقات علمی عصر ما هستند. فیلم حتی به درستی پیش‌بینی می‌کرد که یک سیاه‌چاله چه شکلی خواهد بود. آنها در یک مسیر دیوانه‌وار قرار می‌گیرند که در آن فرزندانشان بزرگ می‌شوند، اما خودشان همچنان همان سن باقی می‌مانند. چقدر مناسب است که نولان متیو مک‌کانهی را انتخاب کرده است.

همچنین، آن موسیقی ارگ هانس زیمر که هنوز یکی از بهترین سمفونی‌های سینمایی قرن حاضر است.

The Martian (2015)

ریدلی اسکات با این فیلم بسیار معتبر، داستانی واقع‌گرایانه را از یک فضانورد محبوس در مریخ به تصویر کشید. این فیلم بر اساس رمان اندی ویر به همین نام ساخته شده است. و با بازی مت دیمن در نقش مارک واتنی، فضانوردی که پس از یک حادثه، تیمش فرض کرده‌اند که در مریخ فوت کرده است، رو به رو می‌شویم. اکنون واتنی باید یک سیگنال به زمین بفرستد تا نشان دهد هنوز زنده است و روش‌های خلاقانه‌ای برای بقا پیدا کند تا به انتظار نجات‌جویی برسد که ممکن است او را پیدا کند.

The Martian (2015)


در اینجا بسیاری از علوم شگفت‌انگیز وجود دارد. از جمله کاوش در مورد اینکه چگونه چیزها واقعاً در جو مریخ کار می‌کنند، و با ناسا مشورت شده تا عناصر سفر فضایی را به درستی نمایش دهد. جزئیات جذاب است اما انعطاف پذیری روح انسان در مرکز داستان است. این یک داستان قدیمی از تدبیر و شجاعت است، و ما با واتنی در تمام فراز و نشیب‌های تلاش او برای زنده ماندن همراه هستیم. در حالی که برای هم تیمی‌هایش که تلاش می‌کنند او و عموم مردم را بر روی زمین نجات دهند، او نماد امید است. این یک فیلم هوشمندانه، گاهی خنده دار و از نظر احساسی بسیار راضی کننده با بهترین بازی حرفه ای از دیمون است.

Ex Machina (2015)

فیلم Ex Machina (2015)

یک ماشین به احساس دست می یابد. این یکی از ستون های ژانر علمی تخیلی حداقل از زمان متروپلیس است. با این حال، قابل بحث است که هیچ فیلم علمی تخیلی تا حد تصور دشواری دستیابی به هوش مصنوعی (و در نتیجه اثبات آن) که Ex Machina الکس گارلند شروع به کار کرده است، پیش نرفت. این فیلم درام بین یک برنامه نویس (دامنال گلیسون)، یک نابغه فناوری (اسکار آیزاک در یکی از جذاب ترین نقش هایش) و ساخته او، آوا (آلیسیا ویکاندر) است. Ex Machina عناصر خود را به مبانی روایی خلاصه می کند و به دورانی برمی گردد که در آن حال و هوا و زیبایی شناسی بر طرح و جلوه های ویژه غلبه داشت.


بدون شک، آوا با بازی آلیشیا ویکاندر هنوز هم یک عجایب فنی است. طراحی او توسط اندرو وایتهرست که جایزه اسکار برایش ازاد شد، هم زنانه است و هم ترسناک. اما بازی او است که ما را به بررسی و بحث واقعی دعوت می‌کند. همانطور که پرومتئوس‌های مدرن دامنال گلیسون و اسکار آیزاک بر مزایای هوش مصنوعی به دعوا می‌پردازند. در آن گفتگوهای طولانی و سکوت‌های معنادار بین آنها، که در نظر گرفتن عواقب کامل آینده‌ی هوش مصنوعی را در نظر می‌گیرند. Ex Machina زیر پوست شما را خراش می‌دهد و شما را به فکر می‌اندازد که زیر پوست، استخوان یا فلزی وجود دارد.

Mad Max: Fury Road (2015)

فیلم‌های “مد مکس” اغلب به عنوان فیلم‌های اکشن شناخته می‌شوند، و این دلیل منطقی‌ای دارد. اما باید توجه داشت که آن‌ها همچنین یک سری داستان بی‌نظیر در یک جهان پس از فاجعه، که به همان اندازه خلاقانه است که در فیلم‌های علمی تخیلی دیگر دیده می‌شود، ارائه می‌دهند. این ویژگی‌ها باعث می‌شود که این فرنچایز نه تنها یکی از برترین انتخاب‌های اکشن باشد بلکه یکی از بهترین ساگاهای علمی تخیلی سینمایی نیز محسوب شود.

Mad Max: Fury Road (2015)


بازگشت کارگردان و نویسنده، جورج میلر، به دنیای مکس راکاتانسکی با انتظار بسیار مورد استقبال قرار گرفت. او یکی از معدود کارگردان‌هایی است که می‌تواند ترکیب اکشن و علمی تخیلی را به درستی به اجرا بگذارد. و بدون شک، فیلم چهارم و پرطرفدار این سری، «مد مکس: جادهٔ خشم»، در هر جنبه پیروز بود. این فیلم یک شاهکار بلندقامانه در هر دو ژانر به حساب می‌آمد. این فیلم جهان و سفر مکس را (که اکنون با بازی جذاب و خاموش تام هاردی تجسم می‌یابد) گسترش داد. شخصیت جدید، گسترده و چندبعدی به نام فوریوسا (با بازی جذاب شارلیز ترون) را معرفی کرد. و با تحویل یک دنباله از صحنه‌های سرشار از هیجان، تا آخرین تعقیب مهیب خود، همه را مبهوت ساخت.

Colossal (2016)

فیلم Colossal (2016)

در فیلم کمدی علمی تخیلی ناچو ویگالوندو، گلوریا (نقش ان جزایر) با دیوانگی‌های درونی خود دست و پنجه نرم می‌کند. در حالی که یک هیولای کایجو واقعی و عظیم، شهروندان سئول، کره جنوبی را وحشت‌زده می‌کند. گلوریا برای مرتب کردن زندگی‌اش به شهر زادگاهش باز می‌گردد. جایی که با دوست قدیمی‌اش، اسکار (با بازی جیسون سودیکیس) ملاقات می‌کند و در یک بار محلی شغلی قبول می‌کند.


در ابتدا زندگی به طور آرام و شیرین جلو می‌رود. اما هنگامی که رابطه گلوریا با اسکار به سمت سمی شدن می‌رود، هیولای کایجو یادشده نیز شروع به آسیب‌زدایی گسترده در سئول می‌کند. گلوریا به زودی متوجه می‌شود که اگر در سحرگاه در یک زمین بازی مشخص بایستد (چه مست و چه هوشیار)، می‌تواند هیولا را کنترل کند. انتخاب‌های بد او به شکل فیزیکی درآمده‌اند. به این ترتیب، فیلم «Colossal» به بررسی حساس اعتیاد به الکل می‌پردازد.

Arrival (2016)

Arrival مبتنی بر داستان تد چیانگ با عنوان “Story of Your Life” است و جزئیات اولین تماس بین زندگی انسانی و بیگانه را از طریق علم زبان‌شناسی روایت می‌کند. لوئیز بنکس (با بازی آمی آدامز)، استاد زبان، پس از ظهور دوازده کشتی بزرگ در سراسر جهان، توسط دولت برای تلاش در رمزگشایی زبان بیگانگان استخدام می‌شود. تا راهی برای ارتباط با آنها پیدا کند و بفهمد آنها چه می‌خواهند. اما بنکس، با خاطرات دردناکی از یک فاجعه در زندگی‌اش که به همراه او می‌آید، می‌فهمد که زبان بیگانگان به طریق‌هایی ذهن او را باز می‌کند که او نمی‌توانست پیش بینی کند.

Arrival (2016)


بار دیگر، کارگردان دنی ویلنوو استعداد خود را در تبدیل داستان علمی و ادبی فلسفی به یک تجربه تئاتری جذاب، هیجان‌انگیز و در نهایت عمیقاً حساس نشان می‌دهد. «Arrival» تعدادی از جزئیات سینمایی را اضافه کرده است. مانند برخی از صحنه‌های اکشن، بحران جهانی در پیرامون ظاهر شدن بیگانگان. اما به مضمون پیچیده‌ای که دارد و به موضوعات بسیار عمیقی نظیر از دست دادن، حافظه، غم و انتخاب‌های زندگی پایبند می‌ماند.

Blade Runner 2049 (2017)

فیلم Blade Runner 2049 (2017)

اگر فیلم اصلی اسکات به شدت غرق باران است، فیلم ویلنوو از چیزهای سردتری برخوردار است. به معنای واقعی کلمه در بیشتر فیلم برف می بارد. او با قهرمانی که می‌داند شبیه‌ساز است، رفتار سرد مشابهی دارد. رایان گاسلینگ در به تصویر کشیدن یک سطح آرام بالای یک موج جزر و مدی از درگیری درونی ماهر است.


رابطه او با یک هولوگرام با بازی آنا دی آرماس است که سطح جدیدی از ناامیدی را به 2049 می بخشد. در نقطه ای خاص در آینده، حتی اندرویدها نیز طبقه‌بندی‌هایی از هوش مصنوعی ایجاد کرده اند. یک ماشین به دیگری نگاه می‌کند تا زمانی که همه آن‌ها در دره والی ناخوشایند انسانیت ادغام و همگرا شوند.

The Endless (2017)

فیلم “The Endless” که بی‌پروایی بی‌نظیری دارد، داستان دو برادر (که توسط Benson و Moorhead بازی می‌شوند) را دنبال می‌کند. که به یک فرقه‌ی مذهبی که در کودکی در آن عضو بودند، بازگشته‌اند.

The Endless (2017)


آن‌ها پس از دریافت یک ویدئوی عجیب با پست و نگرانی از اینکه فرقه ممکن است در آستانه خودکشی جمعی باشد، به جایگاه قبلی خود بازمی‌گردند. بدون شک، اتفاقات همیشه آن گونه که به نظر می‌رسد نیستند. فیلم با قرار دادن برادران در معرض پدیده ها و آیین های عجیب و غریبی که آنها را به سوی آینده ای واقعا غیرمنتظره سوق می دهد، به آرامی رمز و راز موجود در قلب این جامعه منحصر به فرد را باز می کند.

A Quiet Place (2018)

فیلم A Quiet Place (2018)

عبارت “کودکان باید دیده شوند و نه شنیده” هیچوقت به اندازه‌ای درست نبوده که در فیلم «A Quiet Place» به کار رفته است. این عبارت به کلید بقا در برابر حمله‌کنندگان فضایی تبدیل شده است، نه به شکایتی از سوی بزرگسالان. اولین صدایی که در فیلم می‌شنویم، صدای شادی از یک اسباب‌بازی فضایی است که در پلی در جنگل تابیده است. این آخرین صدایی است که کودک می‌شنود و والدین ناتوان هستند که حتی تعجب کنند، در غیر این صورت نیز به مرگ ناشناخته کشیده می‌شوند.


سکوت در این فیلم 90 دقیقه‌ای تقریباً دست نخورده است، و تنها حدود پنج دقیقه صحبت دارد. اولین کلمات حدود 40 دقیقه پس از آغاز فیلم به کار رفته‌اند. کراسینسکی با محدود کردن حس آسایش، بر آن است که مخاطب را وادار به تمرکز دقیق کند. در این فیلم، به ما هرگز نمی‌گویند که این حیوانات فضایی از کجا آمده‌اند یا چرا در حال حمله به انسان‌ها هستند. ما فقط می‌دانیم که آنها نابینا هستند و با صدا شکار می‌کنند. خانواده آبوت به مدت ۸۹ روز به‌طور غیرکلامی ارتباط برقرار کرده‌اند. این موضوع برای روایت تصویری کامل، تقویت توسعه شخصیتی را افزایش می‌دهد در حالی که ناخوشایندی‌های دردناک را کاهش می‌دهد. فیلم در مورد حفاظت و بقا است.

Annihilation (2018)

زمانی که الکس گارلند دوربین خود را به رمان جف واندرمیر با عنوان “Annihilation” گردانید، او پیشتر به عنوان یکی از برجسته‌ترین کارگردانان علمی تخیلی هالیوود با کارگردانی فیلم اول خود “Ex Machina” و نویسندگی فیلم‌هایی چون “28 Days Later” و “Sunshine” شهرت داشت. در حالی که “Ex Machina” بر پایه داستان قدیمی ماشین‌های در حال شورش علیه خالقانش ساخته شده بود، “Annihilation” به یک تروپ علمی‌تخیلی کاملاً متفاوت پرداخت. سفری تحقیقاتی که به طرز ناگهانی اشتباه می‌رود.

Annihilation (2018)


فیلم داستان یک تیم از دانشمندان زن را دنبال می‌کند که به منطقه‌ای به نام «منطقه ایکس» در آمریکا سفر می‌کنند. یک منطقه قرنطینه‌شده که پس از برخورد یک شهاب‌سنگ، زیست‌شناسی آن شروع به جهش کرده است. از ابتدا می‌فهمیم که هیچ اعزامی دیگری از «منطقه ایکس» برنگشته است که به کل پروژه یک حس بدبینی داده است.
واقعیت این است که فیلم “Annihilation” نسخه‌ای کاملاً متفاوت از رمانی است که بر اساس آن ساخته شده است و بیشتر شباهت‌هایی با داستان “The Colour Out of Space” نوشته H.P. Lovecraft و فیلم “Stalker” اندری تارکوفسکی دارد. همانطور که از این ترکیب عالی انتظار می‌رود، فیلم گارلند به یک حس شدید از وحشت غم‌انگیز دامنه می‌زند. هنگامی دانشمندان متوجه علت این ناهنجاری زیست‌شناسی می‌شوند که طبیعت به چیزی تقریباً بیگانه تحول یافته است.

The Platform (2019)

فیلم The Platform (2019)

“The Platform” پس از انتشارش در پلتفرم استریمینگ به شدت موفق شد و به یکی از محبوب‌ترین فیلم‌ها براساس انتقادات مخاطبان تبدیل شد. اگر هنوز از دیدن آن لذت نبرده‌اید، با تمام وجود توصیه می‌شود که این کار را انجام دهید. فقط اطمینان حاصل کنید که وقتی که دکمه پخش را می‌زنید، در حال خوردن نباشید.


“The Platform” یک فیلم علمی تخیلی اسپانیایی است که با افزودن یک عنصر ترسناک ساخته شده است. این فیلم در یک برج بزرگ و بی‌نام که بیش از ۱۰۰ طبقه دارد، قرار دارد. یک سوراخ از وسط هر طبقه عبور می‌کند و یک میز بزرگ از میان آن سوراخ پایین می‌آید تا ساکنین را تغذیه کند. غذا برای همه وجود دارد اگر آن‌ها به اشتراک بگذارند. اما افراد حریص این کار را نمی‌کنند، بنابراین کسانی که در طبقات پایینی هستند گرسنه می‌مانند یا یکدیگر را می‌خورند. چرخه‌ای وجود دارد که هر ماه ساکنین به صورت تصادفی بین طبقات جابجا می‌شوند. بنابراین هیچ‌کس نمی‌داند که آیا فرصت خوردن را خواهد داشت یا نه. “The Platform” به بررسی موضوعات بزرگی درباره طبیعت انسانی می‌پردازد.

Dune (2021)

مدت‌هاست که Dune به عنوان یکی از آن کتاب‌های «غیرقابل فیلم‌برداری» در نظر گرفته می‌شود. واقعیت این است که برای به دست آوردن نسخه‌ی مناسب آن، سه تلاش صورت گرفت. پس از فیلم ناموفق دیوید لینچ در سال ۱۹۸۴ و مینی‌سریال کانال Sci-Fi در سال ۲۰۰۰ که قابل قبول بود اما در نهایت فراموشنده، کارگردان دنی ویلنوو در نهایت با فیلم بزرگ بودجه‌ای و جاودانه، به درستی آن را تداوم داد. یک فیلم که هم طیف کیهانی گسترده و هم معنویت شخصی مرموز را به مدت نزدیک به ۶۰ سال جذاب کرده است، به تصویر کشید.

فیلم Dune (2021)


ویلنوو با همکاری با بازیگرانی باورنکردنی که تقریباً همه نقش‌هایشان را با یک تیپ تطبیق می‌دهند، فیلمی خلق کرده است که تا حد زیادی به نیمه اول کتاب هربرت وفادار است. در عین حال آن را با جلوه‌های بصری شگفت‌انگیزی که به نظر می‌رسد از صفحه خارج می‌شود، به نمایش می‌گذارد. تقسیم کتاب به دو قسمت هم تصمیمی عاقلانه و هم تصمیمی پرمخاطره بود. زیرا سفر قهرمان که در نیمه اول به آن اشاره شد جای خود را به چیزی بسیار تاریک تر در قسمت دوم می دهد. اما در این میان، Dune اقتباسی باشکوه و اغلب خیره کننده از یک نقطه عطف علمی تخیلی است.

برای دیدن لیست بهترین انیمیشن های ما اینجا کلیک کنید.


منبع

برچسب ها :

بهار

دیدگاه کاربران (3 دیدگاه)

دیدگاهتان را بنویسید